سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 12:51 صبح دوشنبه 87/3/13

آنقدر در جاده چشمانت می مانم

تا عاقبت نگاهت را در نگاهم توقف دهی

من که عمری است آواره ام

پس بگذار آواره  جاده چشمان تو باشم

لحظه ها می گذرند حرفی نیست

 من هم می گذرم

چون سایه ای بر دیوار شب

پس بگذار آخرین جاده گذرگاه من

چشمان تو باشد

بیشرمانه هست نه؟

 از جاده ای حرف زد که هیچ تصافی در آن رخ نمی دهد

باز هم حرفی نیست

آنقدر می مانم

تا چشمانت درتقاطع نگاهم

 در نور چشمانم  بر خورد کند

و نگاهم قربانی چشمانت شود

مگر چشمانم چند بار می میرند

یک بار

ان هم در گذرگاه چشمان تو

بگذار بمیرند 


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
4
:: بازدید دیروز ::
31
:: کل بازدیدها ::
50585

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون